دوران دبیرستان، دو مدل رفیق داشتیم؛ یه عده اونایی بودن که با پدر و مادرشون بودن، همیشه دوست و گوش به فرمان و نوکر دربست پدر و مادرشون بودن و خیلی از برنامه ها و اردو ها و...راازدست می دادند چون که پدر یا مادرشون باهاشون کار داشته اون موقع یا اجازه ندادن که پیش رفقا باشه!!
یه عده هم بودن که با رفقاشون بودن، همیشه تا نیمه شب تو حال و صفای بچه ها و تعریف کردن ها و این مسائل بودن و گاهی هم با پدر و مادراشون اختلاف و بحث داشتن و احترام خاصی نمی گذاشتن؛
الان که نگاه می کنم، بعضی از بچه های گروه اول ازدواج کردن، استخدام شدن یا جایی مشغولن و وضع زندگی و معیشت خوب و مطلوبی هم دارن حتی اگه دانشگاه و رشته ی خوبی هم نگذرونده باشن..
بعضی از بچه های گروه دوم هم هنوز در به در و بی هدف موندن؛ یکیشون تازه بعد از چند سال وارد دانشگاه شده، دیگری بدون دلیل موجه و “بی خودی” از استخدام رد شده و الخ..